چه در این حرکت اینستگرمی اخیر ستوریهای اعتراض به حجاب اجباری شرکت کرده باشید و چه نه، شاید به فایدهاش و یا شکل تاثیرش شک کردهاید. خیلیها با عباراتی مثل «این حرکتتون کمر حکومت رو شکست» یا ادعای مصنوعی٫ ریاکارانه و تظاهر خواندن این داستان با این آن شوخی کردند یا به آن نقد کردند. عدهای ایراد گرفتند که انتخاب عکسهایی که آدمها در آن خوشقیافه افتادهاند٫ راهی است برای خودنمایی و اینکه مثل چپهای اوایل انقلاب گفتند تمرکز نباید روی زیبایی برود٫ هدف فقط مبارزه است.
حقیقت این است که مبارزهی مدنی یا جنبش اجتماعی و وقوعش به این بیبدنترین یا شاید بیصداترین شکل ممکن -اما در عین حال تا این حد بصری- در شبکههای اجتماعی، پدیدهی کهنهای نیست و قدمتش با این وسعت شاید به یک دهه هم نرسد. مثالهایی از آن در تاریح نیست که بشود رفت و بررسی کرد که آیا به درد(!) میخورد یا نه. این اتفاق نو٫ با آدمهای معاصر همراه شده - یا برعکس- و همه ناشیانه و با هم در حال تمرین و آزمون و خطای آنند. تاثیراتش هم اگر آنی یا اصلاً دیدنی باشد٫ فعلاً خیلی قابل بحث و بررسی قطعی نیست.
بهعنوان کسی که مدت نه چندان طولانیایه روی این شبکهها و جریانهای ارتباطی٫ اجتماعی٫ فرهنگی٫ زبانی و هنریشون کار میکنم دلم میخواهد به همهی کسانی که به درست از کاری که کردهاند و تاثیرش شک کردهاند بگویم که ادامه بدهید. نقد کنید٬ شک کنید٫ ولی آنقدر هم این پلتفرمها را دست کم نگیرید. اینها را ما میسازیم و تا حد خوبی ما شکلشان میدهیم٬ هر چند آنها هم در شکل دادن ما و زندگی ما دیگر بیتاثیر نیستند؛ بلکه هرروز هم موثرتر از روز قبلند.
برای مثال٫ همین حرکت #حجاب_بی_حجاب چند تا فایدهی دم دستی و ملموس دارد:
یک. وقتی اکثر کسانی که دنبال میکنیم٫ چه مرد چه زن چه محجبه٫ یک عبارت یکسان و لابد یک فکر مشترک را به اشتراک میگذارند٫ آدمها یک لحظه احساس میکنند شاید آنقدرها هم تنها نیسنتد. حتی اگر قبلا میدانستند٫ این ابراز ناگهان بیرونی میشود و تبدیل میشود به یک یادآوری محکم که ؛«هی فلانی هم گفت٫ او هم به زبان اورد٫ او هم جانش به لبش رسیده٫ یا مثلاً او هم راضی نبوده؛ نگاه!» فرد خیال میکند عضوی است از یک جمع. هرچه ستوریها بیشتر آن جمع بزرگتر و حرفش لابد شنیدنی تر. پس فکر پخششده می شود عقیدهای برجسته و می آید جلوی ذهن: «نه؛ #حجاب_اجباری چیزی نیست که بهشود آن را عادیسازی کرد یا نسبت به آن نفرت یا انزاجار یا واکنش و فکر مضاعف نداشت.» همین اتفاق لحظهای در زندگی افراد بروز میکند- از انجایی که پوشیدن روسری هم چنین کرده و گره خورده به زیست روزمرهی ادمها و پذیرفته شده. «یک کامیونیتی وجود دارد که من عضور آن هستم فلانی و فلانی هم. اصلا شاید این کامیونیتی همهی ماییم که اشتراکمون ملیتمان است. اگر چنین است پس چرا این کار روزمره را انجامش میدهیم؟» همین کاشتن بذر این سوال اثر مهمی است.
نکتهی بعدی هم اینکه آدمها یاد میگیرند اعتراض به نداشتن چیزهایی که در دنیا حقوق فردی انسانها قلمداد میشوند صرفا کار #مسیح علینژاد ها یا شبکههای ماهواره و فعال سیاسی نیست. یک شهروند عادی با هر شغل و میزان اطلاعاتش میتواند چیزی را طلب کند. بعضی معتقدند اینکار جنبشهای اجتماعی را مک دونالیزه کرده اما به نظر من همگانی کرده. عادیتر کرده. و این خوب است. هر فردی- از یک خانهدار تا استاد دانشگاه و نویسنده- میتواند اعتراض داشته باشد یا چیزی را نخواهد یا بخواهد. این شبکهها با تمام ایراداتشان جای خوبی برای دسترسی به افکار باقی آدمهایی که در جامعه از رودررو شدن با آنها محرومیم هستند. این حرکت و حرکتهای شبیه به این مثل سیاه کردن عکس پروفایل بعد از شلیک به هواپیما یا قدیمترها در فیسبوک گذاشتن عکس ایران وسط آتش در اعتراضات ۸۸ همه هرچقدر هم نمایشی٫ برای مشق آزادی بیان مفید و حتی ضروری اند. در اینکه رگهای از نمایش در تمام این حرکات هست اصلاً شکی نیست. اما از کی تا به حال و چرا نمایش(نشان دادن٫ پرفورمنس) رو دورویی را همتراز هم فرض کردهایم؟ همان رفتن به خیابان و گرفتن پلاکارد یا تظاهرات سکوت هم نوعی نمایش است. نمایش بیان یک خواستهی جمعی- و این جمع از وجود خودش مطلع نمیشود مگر در چنین حضوری- چه فیریک و چه حالا مجازی.
نکتهی اخر هم این است که اینها همه مشق دموکراسیست. کجای تاریخ خیلی معاصر #ایران حرف زدن و ارتباط گروههای مختلف اقتضادی اجتماعی سیاسی- ایرانی خارج و داخل- نسل های مختلف انقدر ساده بوده؟ شما کافی است کامنتهای یک عکس را کلیک کنید و به صدها نوع فکر و آدم دسترسی پیدا کنید و چه بسا جوابشان را هم بدهید. بنابراین درست است که -به قول این اپیزود اخیر #کامبیز حسینی- این آب گل آلود شده و سخت میشود تشخیص داد کی چهکاره است و چه میخواهد اما در تصویر بزرگتر هر تغییری نیازمند مشق است. مشق حرف زدن. مشق خواستن. اینهارا باید انجام داد تا برسد به چیزهای دیگر. هیچ میانبری در کار نیست و هیچ اتفاقی یک روزه نیست- کمانکه اگر بوده نتیجهی خیلی مطلوبی هم نداشته. دیدیم٫ ندیدیم؟
در نهایت به جای غر و نارضایتیای که فکر میکنیم بدیهی و قدیمی است و به همین دلیل میسپریمش به جایی ته ذهن- آنقدر که انتزاعی می شود- خوب است تمرین بازگو کردن و اصلا نمایشی کردن واضحات را دستکم نگیریم. وقتی چیزی به تصویر و به چشم می آید و عنوان میشود٫ ندیدنش سخت است. باور کنید.
Comments